چرا جشنواره فیلم فجر ناقص الخلقه و معیوب است؟
به گزارش بوشهرنیوز؛ این روزها تکاپوی زیادی در میان سینماگران کشور برای رساندن فیلمهایشان به جشنواره فیلم فجر وجود دارد و آنطور که از اخبار به نظر می رسد، ظاهرا امسال باید منتظر یک جشنواره پر و پیمان به جهت تنوع آثار و حضور فیلمسازان شاخص باشیم. اما براستی جشنوراه فیلم فجر در طول تمام
به گزارش بوشهرنیوز؛ این روزها تکاپوی زیادی در میان سینماگران کشور برای رساندن فیلمهایشان به جشنواره فیلم فجر وجود دارد و آنطور که از اخبار به نظر می رسد، ظاهرا امسال باید منتظر یک جشنواره پر و پیمان به جهت تنوع آثار و حضور فیلمسازان شاخص باشیم. اما براستی جشنوراه فیلم فجر در طول تمام این سالها چه کارنامه ای را از جهت رشد و ارتقای سینمای ایران بر جای گذاشته است؟ این سوال مهمی است که سعی می کنیم رد این نوشتار و در بخهای متعددی به آن پاسخ دهیم.
جشنواره فیلم فجر میتواند و باید مثل هر جشنواره دیگری در هر کجای دنیا، فواید و دقایق قابل تامل و معتنابه و نسبی را جهت تولید و رشد «سینما» -بما هو سینما عجالتا و بدون هیچ پیشوند و پشوندی مثل «دینی»، «معناگرا»، «ملی»، «معنوی»، «در جست و جوی حقیقت»، «سودازده»، «خدازده»، و… که هرچه میکشیم از این پسوندها میکشیم- به همراه داشته باشد. اما این «عبارت» تنها تعبیر بخشی از خوابی است که ما برای سینما دیدهایم. جشنواره ویترین محصول است و برای «ارزشمند»شدنش نیاز به پاسکردن درسهای پیشنیاز است که البته هنوز پس از درگذشت بیست و چند دوره، نه تنها این پیشنیازها گذرانده نشده، بلکه با تبصرهها و تکمادههای بعضا مندرآوردی و نه چندان هنری-سینمایی، در جازنی ِ مان به عقبگرد و پسرفت انجامیده است.
سینمای ایران در «تولید» دچار عیوب فرا… و جامعهشناختی خاص خود است. وضعیت انجمنهای سینمای جوان ، کانونهای به اصطلاح سینمایی، سینمای شهرستانها –از جهات متعدد و مختلف-، مطبوعات سینمایی، جامعه منتقدین و … شاید به لحاظ ویژگیهای خاص کشور ما، مهمتر از همه تعامل سینماگران و اندیشمندان حوزههای مختلف فکری، همگی شاخصههایی هستند که در دنیای سینمای ایران جایگاههای نازل، معیوب، بیکار و دمدستی و سادهانگارانه و ابتدایی دارند.
محافل جوانانه سینمایی، حالتی عوامانه، نذرگرایانه و خیراتی دارند و در آن گُترهای از جوانانِ بعضا در حد متوسط و گاها عشق سینما -بخوانید از همه جا رانده و مانده،- به شکلی تودهای و کلونی ِ «همینطور»ی، گرداگرد فضایی کوچک -غالبا در زیرزمینهای نمدار و تاریک- به «عادت»هایی شبه سینمایی مشغولند: با تعدادی کتاب عاریتی از فارابی و ارشاد و حوزه هنری و… قفسهای پر میشود، فیلمهایی به نمایش درمیآید، گعدههایی گرفته میشود و… اینها همه خوب است و بجا و -شما بگویید دوستداشتنی- اما آنچه مسلم است، از درون این سیستم و شیوهی «هرجایی» و بیبرنامه و «رها»، فیلمساز بیرون نمیآید و آدم سینمایی ِ مبرز تربیت نمیشود که هیچ، احتمالا نیروهایی را هرز میدهد و موقعیت هایی را از دست.
در همین میانه، سینمای شهرستانها، کَالمِیّت و چیزی در حد و حدود دههی ۶۰ باقیمانده و پدیدهای نحیف و رنجور و موجودی میان بودن: نبودن -مسئله این است؟!- همچنان قرار گرفته است. در همین راستا، نوعی تمرکزگرایی و از تولید به مصرف در تهران، اساسا شهرستانها را از درجه انتفاع و اهتمام در میدان سینماورزی و سینماگری، ساقط و خارج کردهاست. قاعدتا مردمانی هم که اهل و عیال سینمایند، در این نقاط -اقصی نقاط کشور- بیمیل و بیاعتنا که حالتی منتج شده از عدم پاسخگرفتن ِ ابتداییترین نیازهای هنری و فرهنگیشان است، عموما عطای این موقعیت را به لقایش بخشیده، گلیم علایق خود را از آب نه چندان زلال این عرصه کشیده و راه خود را گرفتهاند.
علیالاغلب، سینما در شهرستانها در احتضار و تعبید تپش و سرزندگی و جریان و روند و حرکت برایش پریشان و بیمعنا و امری عدمی است.
همچنانکه در بیان مقام رهبری هم آمد، تعاملی میان هنرمند و «حوزوی» و نخبگان دیگر عرصههای فکری-فلسفی جامعه وجود ندارد. ایشان البته مقصر را نه «کارگردان»، بلکه «حوزه»، «دفتر تبلیغات» و سایر سازمانهای مرتبط با این امر دانستند -به درستی- لکن نکتهای که در همین موضوع و محمل قابل اشاره و نیازمند تامل و بررسی و پیگیری است روح این کنجکاوی، بینشیابی و سواد سمعی-بصری افراد در همه حیطههاست و من جمله سینما.
فارغ از اینکه شبکهی عمومی جامعه و پوشش و گسترهی عام افراد و نهادها در کشور تا چه حد پاسخگو و ترتیب دهندهی این تعاملهای فکری میان اهالی اندیشه و هنر است، شعور و بینش و سواد خود «فرد» هم مهم است. نمیتوان شخصی را که اساسا قصدی برای فراگیری و اندیشه و تدبیر و تدبر ندارد، به -حتی- سیستمهای کارآمد شبکهای در نهادهای علمی-فرهنگی جامعه حواله داد و خروجی ِ مفید ار آن خواست.
نمونههای متعدد محصولاتی که با “عنایت” و به مدد “سفارش” افراد، نهادها و به پشتوانهی “سوابق” مهمل، نتیجهاش آثاری سادهانگارانه و بلاهت آمیز اخیر گشته، در طی این ربع قرن پس از انقلاب کم نیست.
در نبود مطبوعات معتبر و جدی سینمایی و عدم پوشش اندیشگی امر هنر، با جلسات «ارزش»گرا و بیتوجه به بیلان کاری نهادهای نسبتا محترم دولتی و شبهدولتی، کار «نقد» به جای آنکه برآیندی از یک فرآیند معتبر و فعال و علمی و تحربی که حاصل نشریات و جلسات و برقراری دیالوگ قدرتمند منتقد-هنرمند باشد، تحویل مجموعههایی جعلی، بولتنهایی سفارشی و گردهمایی خاص گردیده که بیش از آنکه نگران سینما و ماهیت و … -تو بگو «رشد»- آن باشند، در حال «آتش تهیه» فراهمکردن برای گعدهی خود و پشتیبانی از “رفقا” هستند. به اینهمه اضافه کنید حجم «احمقانه» و سادهلوحانه و هوا و هدریِ هزار و یک جشنوارهی باسمهای که هر روز مثل قارچ -و واقعا مثل قارچ- از گوشه و کنار مملکت میروید و اصلا معلوم نیست از کجا آب میخورد و به کجا واریز میشود!
جشنواره زن، مرد، کودک، پیر، جوان،. جشنوارهی هفته، ماه، سال، دهه. جشنوارهی آبی، زرد، قرمز. جشنوارهی پلیس، رفتگر، محله -محله دیگر چه صیغهایست- و در عین حال همایش، سمینار، گفتمان و .. -شکرخدا، نه واژه کم داریم، نه روز، نه شغل، نه… . تعداد مطبوعات جدی و قابل هضم و مطالعه به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد، تعداد فیلمهای خوب و قابل تحمل جشنوارهی اصلی ِ کشور، به ۱۰ تا -از هفتاد و اندی اثر راهیافته به بخش مسابقه- هم نمیرسد. تعداد سینماگرانی که بِیس متوسط فکری و تسلطِ نسبی ِ بر سینما داشته باشند معدود و به شدت قابل شمارش و «تابلو» شدن است، تعداد سینماهای استاندارد و قابل تنفس(!) کم، تعداد کتابهای جدی -مرجع یا نیمه مرجع و مولفگرایانه و معتبر- محدود، تیراژ همین کتابها پایین و … اما در عوض روزی یک جشنواره و هزارویک نهاد و شبهنهاد باسمهای و مندرآوردی و همهکاره و هیچکاره که معلوم نیست چه تعریفی برای عملکرد و چه محصولی برای صرف این همه هزینه از بیتالمال برایشان متصور و از محلشان منتج شدهاست.
با این همه و با در نظر گرفتن این شرایط و مصائب و معایب، چه توقعی از جشنواره فیلم فجر، به واقع نزدیکتر، حقیقیتر و در عین حال مفیدتر است؟ برآنم که از این جشنواره، تنها رمقی که میتوان بدان آویخت و از آن بهره جست، همین تذکارات به جهت ویترین بودن و اینکه نشانههایی است بر پیشنیازهای برآورده شده و دقتها و ظرافتها و برنامهها و برنامهریزیها و هدفمندیهایی که به عمل نیامده است.
قطعا جشنواره فجر، مصداق تام و تمام «خلایق هرچه لایق» است. ما نمیتوانیم از یک سیستم ملوکالطوایفی معیوب، یک شبه روند باری به هر جهت و هرچه پیش آید خوش آید، عدم تعامل میان اهالی نظر و هنر، عدم شناسایی و تربیت هدفمند و با برنامهریزیِ چیزهایی بلندمدتِ نیروهایی قابل اعتماد که دارای حدم توسط هوش و استعداد و خلاقیت و قدرت مطالعه و درک هنری باشند و … چیزهایی از این دست، توقع یک فستیوال با شکوه، جذاب، مفید و دوستداشتنی و دقیقا سینماورزانه که هر سال شاهد رشد و ارتقائش هستیم، باشیم.
شاید لازم باشد بیش و پیش از هر چیز تکلیفمان را با چند عنصر مشخص کنیم: مسوولان وظیفهی خود را شعرخوانی و مرور و دورهی گلستان و بوستان و نظامی در جلسه افتتاحیه جشنواره ندانند، اساسا خود را شاعر و کلمهپرداز و سخنران ندانند. خود را «مسوول» سینما بدانند. و مسوول یعنی خادم یعنی مجری، یعنی متصل به عقبه فکری، یعنی مدیریت، یعنی … فهم و حتی بینش. قطعا مسوول ما نیاز به بینش دارد، منتهی به تناسب مسوولیت و کارش.
شاید لازم باشد، هشتاد درصد مراسمها، همایشها و خصوصا قارچهایی به نام جشنواره را نابود کنیم تا بودن و نبودن «سینما» برایمان مساله باشد.
و حتی شاید لازم باشد برای مدتی، احتنابناپذیر و در عین حال صبور و با طمانینه، سینما و حداقل «جشنواره» را تعطیل کنیم. شاید! البته این کار به مذاق «عشق سینما»ییها و آن گروه که با پهنشدن این سفره، به پول و ماموریت و نذر و نیاز میرسند، خوش نمیآید. قاعدتا جراحی، درد دارد. اما زیبایی، امیدواری و خوبی قضیه در این است که مطمئنیم همیشه هستند دیدگان اهل نظر و نافذ و آگاهی که فارغ از های و هوی زمانه و گرد و غبار کورکنندهی روزگار، سره را از ناسره تشخیص داده و عیار نقد را به میدان محک امور میبرند و اینانند که از عقب کاروان میآیند.
(ادامه دارد)
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰