کد خبر : 6442
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۰:۱۱
-

از بشاگرد تا غیزانیه؛ گزارشی مستند از مظلومیت صاحبان انقلاب

از بشاگرد تا غیزانیه؛ گزارشی مستند از مظلومیت صاحبان انقلاب
سید مرتضی آوینی مستندی دارد به نام «بشاگرد، دیار فراموشی». چه بسا عمیق ترین، زیباترین و در عین حال دردناک ترین مستند شهید آوینی همان باشد. مستندی که در کنار «خان گزیده ها» در تاریخ سینمای مستند ایران جاودانه شد هرچند چه در زمان ساخت و چه نمایش و چه پس از آن تا همین الان، گرد غفلت و فراموشی بر آینه اش نشسته و گویا قصد رفتن هم ندارد!؛

به گزارش بوشهرنیوز- با خود اندیشیدیم وظیفه ما که قلم در دست داریم و دغدغه در ذهن و امید در دل، و سالها از درد مردم گفتیم و نوشتیم، در برابر غیزانیه و مردمش چیست. و این وجیزه، محصول این دغدغه است که با سفری به خوزستان و دیداری از آن سرزمین شقایق گون حاصل شد.

سید مرتضی آوینی مستندی دارد به نام «بشاگرد، دیار فراموشی». چه بسا عمیق ترین، زیباترین و در عین حال دردناک ترین مستند شهید آوینی همان باشد. مستندی که در کنار «خان گزیده ها» در تاریخ سینمای مستند ایران جاودانه شد هرچند چه در زمان ساخت و چه نمایش و چه پس از آن تا همین الان، گرد غفلت و فراموشی بر آینه اش نشسته و گویا قصد رفتن هم ندارد!

در آن مستند با مردمی روبرو هستیم که میراث محرومیت را حتی در سالهای پس از انقلاب اسلامی هم بر گرده ی خود احساس می کنند و گرچه در اوج مظلومیت و غربت و رنج، گرفتار درد و بیماری اند اما در گوشه دیواره کپر محقرشانف تصویری از آیت الله خمینی دیده می شود.

مردمی که قوت غالبشان نان خمیر هسته خرماست و می تواند تصویر عمیق و کهنه درد را در قاب حضورشان نگریست.

مردمی که گرچه هنوز با انقلابند ولی از رنج محرومیت و دورافتادگی زخمی و ملولند.

مردمی که همان مصداق تام و تمام «پابرهنه ها» هستند که امام، آنها را صاحبان این انقلاب و ولی نعمتان این کشور نامید!

حالا حکایت بشاگرد، آن زخم دیار فراموشی در سال ۱۳۹۹ در محله غیزانیه خوزستان دوباره سر باز کرده و مردمی که بر روی منابع زرخیز سیاه نفت آرمیده اند، از ابتدایی ترین و ساده ترین و حیاتی ترین امکانات محرومند: نعمت آب، مایه حیات!

ما به خوزستان آمدیم به سرزمین آفتاب و شرجی و پیشانی های عرق کرده؛ به سرزمین شهیدان و صبوری ها و مقاومت؛ به سرزمین مظلومیت و محرومیت و بی آبی؛ به سرزمین نفت!

به غیزانیه آمدیم تا سهم این مستند واقعی و مماس زندگی مردمش را از سینما، رسانه، مطبوعات و دیگر تریبون های کشور انقلابی ایران لمس کنیم.

به خوزستان آمدیم و از اتمسفر داغ و پرخون و دردکشیده اش، ارمغانی برای همه هنرمندان و روایتگران مردم این سرزمین آورده ایم. ای کاش این روایت گرم و مجروح برسد به دست همه آن کسانی می توانند صدای مظلومیت و حق مردمی شوند که تنها خواسته شان، آب است! مایه حیات!

ای کاش این روایت محزون اما صبور و منتظر، برسد به دست همه آن کسانی که بنابود -و بناست- برای صاحبان اصلی این انقلاب «پابرهنه ها»، واقعیت نور و رشد و رهایی را جایگزین کابوس درد و زخم و جراحت کنند.

اینجا دو حس توأمان و شاید متناقض در دل و دیده هرکسی که حضور یابد قد می کشد؛ یکی دلاوری و خلوص و قدرت و دیگری مظلومیت و رنج و محرومیت! قضیه آب!

ای کاش و هزاران کاش دوربین های سینمای مستند ایران و قلم روایتگران داستان هنر هفتم این سرزمین، از کنج دنج و برج عاج محله های ونک به بالای تهران کنده می شد، به اینجا به خوزستان می آمد و تصویر «مردم» شریف غیزانیه را از متن انقلاب، از عمق رنج و از دل خوف ورجایشان به میراث انقلاب اسلامی ثبت و ضبط می کرد.

بگذارید در این روایت دراماتیک کمی از جغرافیای درد و محرومیت این استان آبی و نفتی و زخمی بگوییم؛ خوزستان! استانی که ما را به یاد عرق ریختن مردم سختکوش و خونگرم در دمای بالای ۵۰ درجه آفتاب سوزناک تابستان ها و نفس های به شماره افتاده از شرجی های خفه کننده می اندازد.

استانی که جان های بسیاری داد تا انقلاب جان بگیرد و جمهوری اسلامی روی پای خود ایستاده و پرچم مزین به «الله اکبر» با افتخار به اهتزاز درآید.

خوزستانی که خرمشهر و آبادان و شوش و دزفول و هویزه و بسیاری از شهرهای آن آماج موشک و گلوله دشمن بعثی قرار گرفت، پای بیگانه به برخی شهرهای آن باز شد و تا ماه ها در آنها جولان می دادند.

استانی که بهنام محمدی های ۱۳ ساله و غیور در خرمشهر و جای جای استان آنقدر ایستادند و خون دادند تا درختان آزادی از خاک تشنه و غرق به خون سربرآورد و چنان تنومند شد که دشمن بعثی را از این خاک مقدس خارج کرد.

اما حالا این سرزمین غرق در خون و شهادت که شلمچه و طلائیه و فتح المبین و فکه و دهلاویه و اروندکنار و پاسگاه زید، همچنان روضه مجسمی از دلاوری و رشادت های مجاهدان را با صدایی غمگین و دلشکسته سر می دهد، خوب نیست.

سال ها از جنگ ۸ ساله تحمیلی می گذرد اما این برخی مکان های این استان همچنان چهره جنگ زده خود را حفظ کرده است؛ گویا زمان در این شهرها نمی گذرد و همچنان در دهه ۶۰ هستیم و مردم در زمان متوقف شده، مجبور به تحمل سختی هستند.

چند سالی است که ریه خوزستانی ها از ریزگردهای متجاوز به این استان پر شده و هوایی استشمام کرده و به ریه ها می فرستند که یادآور خط مقدم جنگ است.

اما در چاه های این استان نفت خیز که چاه های آن مملو از نفت است، خبری از آب نیست و تشنگی و بی آبی به قسمتی از زندگی خوزستانی ها مبدل شده است؛ گویی که خط مقدم جنگ است و آنها همچنان با قمقمه های خالی از آب در تکاپو برای دستیابی به آب و تر کردن لب های خشک خود هستند.

غیزانیه؛ منطقه ای که بسیاری از ما تاکنون اسم آن را نشنیده ایم اما فریاد «العطش» آن هم اکنون از مرزها فراتر رفته و به بحثی بین المللی مبدل شده است.

بخش غیزانه در ۴۰ کیلومتری شهر اهواز با جمعیت ۳۰ هزار نفر است که بیش از ۹۰ روستا دارد و برخی از روستاها خالی از سکنه شده است.

در غیزانیه که محل استقرار بزرگترین شرکت های نفتی کشور است و به گفته استاندار خوزستان، روزانه حدود ۶۰۰ هزار بشکه نفت از آن استخراج می شود، خبری از امکانات اولیه زندگی مانند آب شرب نیست.

آب شرب در این بخش که بر خاک ثروتمند نفتی ساخته شده و در مجاورت جولانگاه ریزگردها قرار دارد، به وسیله سه چرخه تامین می شود و مردمی که سر خود را بر این خاک نفتی می گذراند، گاهی روزها منتظر می مانند تا بخشی از آب شرب آنها تامین شود.

«سالهاست می گویند که این مشکل هفته آینده و ماه آینده حل می شود، اما هفته ها و ماه ها آمدند و خبری از آب شرب نیست». این سخنان یکی از ساکنان غیزانیه است که هم اکنون در گرما و شرجی آزاردهنده خوزستان مجبور به تحمل بی آبی هستند.

مشکل بی آبی غیزانیه به گفته آیت الله موسوی جزائری نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان به اوایل انقلاب بازمی گردد اما گویا مشغله مسئولان سبب شده تا این مشکل به فراموشی سپرده شود و سایر کارها بر تشنگی مردم این دیار اولویت داشته است.

اما آنچه بیش از لب های خشک غیزانه، ساکنان این دیار را آزار می دهند برچسب هایی است که سال هاست در جامعه ما مد شده و هر که سخنی یا اقدامی مغایر بر مذاق برخی سردهد مجبور به تحمل این برچسب می شود.

این در حالی است که آموزه های اسلامی بر حق دو طرفه مردم و دولت تأکید دارد. امام علی (ع) تامین رفاه در زندگی را از وظایف دولت عنوان و از استفاده حکیمانه‌ از ثروتهای‌ ملی‌ و طبیعی‌ و اندوخته‌های‌ خدادادی و همچنین دادن‌ مجال‌ به‌ مردم‌ در بهره‌برداری‌ از آنها در چارچوب‌ مقررات‌ و زیر نظر مستقیم‌ دولت را از دیگر اقدامات‌ ضروری‌ دولت‌ اسلامی‌ یاد می کند.

این امام همام در خطبه ۲۱۶ می‌فرمایند: «من، خوش ندارم خیال کنید که من، ثناگویی و ستایش شما را دوست دارم و با سپاس الهی این گونه نیستم … پس با من، آن چنان که با جباران سخن می‌گویید، گفت‌وگو نکنید و آن گونه که نزد ستمگرانِ تندخو، از خود مراقبت می‌کنید تا خشم آنان، متوجه شما نشود با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهرسازی و مدارات بپرهیزید و خیال نکنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن، بر من سنگینی خواهد کرد و یا اینکه خودبزرگ بین باشم».

ایشان با اینکه امام معصوم هستند، می فرمایند: «از گفتن سخن حق یا ارائه مشورتی بر پایه عدل، خودداری نکنید. من، در خودم، این گونه نیستم که خطا نکنم و کار خود را از آن ایمن نمی‌دانم، مگر خداوند، مرا کفایت کند».

اما مهمترین سخن حضرت امیرالمومنین(ع) که ارتباط مستقیمی با این مطلب دارد، اینست که «مسیر‌های باز بیان نظرات، نصیحت‌ها و رساندن اعتراضات و دادخواهی را برای مردم بگشایند و از هر ندای اعتراضی به عنوان صدای تفرقه جو و ضد دین یاد نکنند تا صف افراد معترض و حق طلب با افراد زیاده خواه و معاند یکی نشود».

با این وجود هستند افراد زیادی در جامعه که هر گونه سخن گفتن و انتقاد از وضعیت موجود را همراهی با بیگانگان و دشمنان انقلاب و جمهوری اسلامی عنوان کرده و اقدام به زدن برچسب بر منتقدان می کنند.

این افراد در حالی خود را دلسوز نظام و انقلاب می دانند که رهبر معظم بارها فرمودند: مردم مطالباتی دارند که در اغلب موارد هم حق با مردم است و اگر این توقعات و انتظارات برآورده نشود، اعتراض می کنند.

ولی آنهایی که برچسب انقلابی و حزب اللهی به خود وصل کرده و از رهبر جلوتر حرکت می کنند، بدون توجه به سخنان ایشان همچنان به روند تفرقه افکنانه خود ادامه داده و برچسب های زیبا را به خود و برچسب های نامطلوب را به دیگران وارد می کنند.

حساب فتنه گران و دشمنان نظام و کشور از این بحث جداست، اما چه منطقی است که دلسوزان نظام و کسانی که موهای خود را برای انقلاب سفید کرده و سال ها در خط مقدم جنگ، سینه خود را در برابر گلوله سپر کردند تا نامحرمی وارد خاک مقدس کشور نشود، باید آماج اتهام زنی و تکفیر کسانی قرار گیرند که هیچ خدمتی در پرونده آنان برای انقلاب و اسلام ثبت نشده است؟

آنان در حالی به شدت تلاش می کنند مردم را به دو دسته تقسیم کنند که رهبری بارها بر جذب حداکثری تاکید کرده و خواستار عاری شدن جامعه از فضای مسموم دو قطبی هستند.

صبر مردم سخت دیده و تشنه غیزانیه که سال هاست وعده بدون عمل را شنیده و دیده اند این بار در گرمای بالای ۴۰ درجه خوزستان که چند روزی است شرجی تابستان نیز به آن افزوده شده است، به ستوه آمده و اقدام به بستن جاده مهم اهواز – امیدیه کردند.

اقدامی که گرچه نادرست و اشتباه بود اما از لبریز شدن صبر مردم این دیار نشات می گیرد. و آنجا بود که گلوله ای به پای یکی از نوجوانان معترض اصابت کرد و حضور در منزل و عذرخواهی امام جمعه اهواز را در پی داشت.

اما از آنجا که می گویند زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است، وابسته خواندن معترضان به بیگانگان و مزدور خواندن آنان و از همه بدتر، انتساب آنان به وهابیت بسیار بدتر از تیری است که بر پای این نوجوان اصابت کرد.

جایی که یکی از ریش سفیدان غیزانیه با دلی شکسته می گوید که «ما وهابی نیستیم، ما شیعه هستیم و مقلد رهبری….»

این بار واژه وهابیت است که برچسبی می شود برای تن خسته و لب تشنه و گوش مملو از وعده های عملی نشده مسئولان!

غیزانیان این روزها خسته تر از گذشته هستند چرا که در کنار بی آبی و محرومیت باید طعنه هایی بشنوند از جنس انتساب به وهابیت، مزدوری بیگانگان و مخالفت با انقلاب و نظام.

اما بی شک این نه تمام ماجرا و انتهای داستان غیزانیه است.

ماجرای مردمی که گرچه هنوز با انقلابند ولی از رنج محرومیت و دورافتادگی زخمی و ملول. مردمی که همان مصداق تام و تمام «پابرهنه ها» هستند که امام، آنها را صاحبان این انقلاب و ولی نعمتان این کشور نامید!

حکایت، همان حکایت بشاگرد است؛ دیار فراموشی! اما شکی نیست که دست مجاهدان راه خدا و دلسوزان واقعی ملک و ملت، اجازه نخواهد داد نه بشاگرد و نه غیزانیه دیار فراموشی بماند و این تقدیر محتوم مردم شریف و نجیبش باشد.

اما کاش این صدا به همه، به خصوص مسوولین کشور و صاحبان قدرت می رسید که حالا حکایت بشاگرد، آن زخم دیار فراموشی در سال ۱۳۹۹ در محله غیزانیه خوزستان دوباره سر باز کرده و مردمی که بر روی منابع زرخیز سیاه نفت آرمیده اند، از ابتدایی ترین و ساده ترین و حیاتی ترین امکانات محرومند: نعمت آب، مایه حیات!

گرچه هنوز می توان در گوشه ای از زاویه دیواره کپر مندرس و محقر آن پیرمرد و پیرزن بشاگردی و غیزانی تصویر مرد رویایی و انقلابی شان را به نظاره نشست و امیدوار بود که اگر آن روز بشاگرد دیار فراموشی بود، فردا غیزانیه سرزمین امیدواری و تلألو آفتاب درخشان خوزستان شود.

انتهای پیام/

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین اخبار

ایران و جهان