«رستاخیز» حسین؛ میدانی برای تجدید باور آزادگان جهان
به گزارش بوشهرنیوز؛ ایام اربعین حسینی فرصت مغتنمی است تا به مرور همه دستاوردهای فرهنگی و هنری این آیین بزرگ و مقدس بپردازیم و عملکرد هنرمندان و اهل فرهنگ را در این وادی به نظاره بنشینیم. در وادی فیلمهای دینی که به تاریخ و شخصیتهای برجسته این حوزه میپردازند آنچه اساسی و سرنوشت ساز
به گزارش بوشهرنیوز؛ ایام اربعین حسینی فرصت مغتنمی است تا به مرور همه دستاوردهای فرهنگی و هنری این آیین بزرگ و مقدس بپردازیم و عملکرد هنرمندان و اهل فرهنگ را در این وادی به نظاره بنشینیم.
در وادی فیلمهای دینی که به تاریخ و شخصیتهای برجسته این حوزه میپردازند آنچه اساسی و سرنوشت ساز است رسیدن به یک جمع بندی نخبگانی و علمی در خصوص گرههایی است که در نقاط حساس و حیاتی کار هنری در این عرصه و به خصوص وضعیت توأمانی که از تلاقی مختصات هنری و دراماتیک با شؤونات دینی و موانع شرعی و الزامات مذهبی به وجود میآید.
اینکه به یک دستاورد اندیشهگی و دینی برسیم که در باب تصویر گری زندگی و سیره معصومین و تالی تلوهای آن بزرگان در وجه دراماتیک و نیز مقولات دیگری همچون تصویرگری چهره این بزرگان چه راه چاره ای در مسیر بی بن بست دین اسلام و مکتب اجتهادی تشیع وجود دارد؟ آیا براستی این گنجینه غنی و سرشار و اصیل از پتانسیل دراماتیک و جذاب داستانی در حوزه دین و بزرگانش باید به دلیل این گرههای لاینحل باقی مانده که باعث حذر هنرمندان از ورود به این عرصه میشود، دست نخورده به بایگانی سپرده شود؟
برای نقد و تحلیل فیلم رستاخیز نیازی به مرور وضعیت نابهنجار، غیر واقعی و کاذب سینما و اساساً هنر امروز ایران نداریم اما برای رسیدن به درک و دریافتی درست و دقیق تر از آنچه امروز در هنر هفتم ایران میگذرد ناگزیریم مروری هرچند کوتاه و فشرده بر این وادی داشته و دریابیم که در چه فضا و با چه مختصاتی در حال نقد و تحلیل یک فیلم سینمایی آن هم از جنس رستاخیز با همه متن و حاشیه و فراز و فرودهایش هستیم.
ناگفته پیداست که نقد آکادمیک که مبتنی بر «ساختار و محتوا» یا به عبارت دیگر «فرم و مضمون» است و مدخلیت «مبانی و مفاهیم نقد فیلم» در آن سیطرهای بلامنازع دارد، نمیتواند به مجادله بی بنیان با وضعیتهای مغشوشی مثل حواشی سینمای ایران بپردازد؛ اما از آن جهت که بدانیم «سر چه کسی را داریم میتراشیم» بایستی از این عرصه بی اطلاع نمانیم.
واقعیت تلخ آن است ک سینمای ایران بیشتر سینمای «حاشیه» است تا «متن»؛ یعنی در این سینما، این حاشیهها هستندکه دنبال میشوند، مورد توجه واقع میشوند و سرنوشت ساز میگردند تا متن خود فیلمها.
به همین دلیل است که پروپاگاندای* فربه و کهنه و منحصربفردی در باندهای مختلف و با مزاجها و رویکردها و غایتهای گوناگون در این سینما شکل گرفته و تبدیل به یک بیزینس همیشگی هم شده است و کارکرد حیاتی و حساسی را نیز برای این سینما و فیلمهایش و البته حاشیههایش رقم زده است.
مهم نیست فیلم شما چه فیلمنامهای و با چه میزان قوت و قدرتی در اجرا و متن داشته؛ مهم نیست اصول تهیه کنندگی در فیلم شما لحاظ شده یا نه و مهم نیست اصول فیلمسازی در پروسه پیش تولید و فیلمبرداری و پساتولید تا چه حد در فیلم شما لحاظ شده است، بلکه مهم این است که چقدر بتوانید برای فیلمتان حاشیههای راست و دروغ بسازید و رسانهها را در فضایی غبار آلود، درگیر این حاشیهها کرده و مقادیر معتنابهی غوغا و جنجال فراهم آورید و در نهایت به مقصود اصلیتان که همان فتح گیشه باشید دست یافته و منتقدان واقعی و اهل نظر را هم در هزارتوی سروصدای خودساخته فیملتان دچار انزوایی ناگزیر کرده و خلاصه از این وضعیت حظی وافر و دستاوردی یکپارچه ببرید.
یادمان باشد در چنین سینما و با چنان فضایی بناست به نقد و تحلیل یک فیلم آنهم در ساحت مقدسات و تاریخ و انگارههای تاریخی و دینی و… آنچنان که در واقعه عاشورا و مسائل پیرامونیاش هست، بپردازیم.
از شما میپرسم چگونه میتوانم به نقد و تحلیل فیلمی مبادرت ورزم که مخالفانش عموماً بی آنکه آن را دیده باشند به محکومیتش پرداخته و گروهی دیگر هم در وسط خیابان تجمع کرده و علیهاش قمه میزنند!
فیلمی که با بودجهای کلان و از آن مهمتر، صرف نزدیک به یک دهه از عمر یک گروه کثیر از نیروی انسانی این مرز و بوم با مشقاتی منحصربفرد که خاص ساخت فیلم تاریخی در این کشور است ساخته و پرداخته شده و آنچنان که سازندهاش مدعی است با کسب همه مجوزهای لازم از همه مراجع ذی صلاح در خصوص چگونگی ساخت نقاط و نکات مختلف محتوایی و شکلیاش بوده و در موقع اکران، پس از چند از ساعت از نمایشش گذشته از سر در سینماها پایین کشیده میشود و در تب و تاب و التهاب انواع و اقسام مخالفتها و درگیریهای لفظی و حتی خیابانی و در حالی که مخالفان مشکوک و عجیبش با گفتمان «قمه زنی»! به مصافش میروند، میان مواضع ضد و نقیض و مشوه مسئولان فرهنگی و هنری کشور به محاقی نامعلوم و سرنوشتی سردرگم دچار میشود.
درست است که این نکات و نقاط نه چندان روشن و ناامیدکننده، در مفاهیم نقد فیلم جایی ندارند و ربطی به میزانسن* و دکوپاژ و کارگردانی و تم و روایت و مضمون و پیرنگ و دیالوگ و صحنه آرایی و… و عناصر دیگر سینمایی نمییابند اما تردیدی نیست که همه اینها در تصویری که ما از جامعه مان و مدیریت فرهنگی و رفتار منتقدان و به طور کلی فضایی که در مواجهه با مقولات و محصولات فرهنگی و هنری، با آن روبروییم مؤثر و به شدت مهم است.
باید همیشه به یاد داشته باشیم که ما در چنین جامعه و محیطی زندگی میکنیم و هنوز راه زیادی داریم تا فضای نقد صحیح و به قول دوستان «سازنده» که بتواند ما را در مسیر آگاهی و رهایی از جهل و تمرین بهتر شدن و بیشتر فهمیدن و در یک کلمه کسب معرفت و خردورزی یاری رساند.
شاید وقت آن رسیده باشد که ما ـ همه ما ـ یا بگیریم به جای صرف محکوم کردن، مطلقاً سیاه و سفید دیدن، مبتلا شدن به لابیرنت شایعه و دروغ و تزویر و پروپاگاندای این و آن جناح شبه فکری و در واقع سیاسی کار، به حقیقت و واقعیت امر نائل آییم و در ادامه، مبتنی بر اصل انصاف و درک و «نقد»، هم خود به آگاهی رسیم و هم جامعه را قدمی به سوی این میوه شیرین معرفت یاری رسانیم.
در این مجال ما نه برآنیم که چیزی یا کسی را محکوم کنیم و نه تلاش خواهیم کرد تشت رسوایی کسی را از بام به زیر افکنیم که این قبیل امورات در وادی قلم که خدا بدان قسم یاد کرده جایی ندارد و نباید داشته باشد.
در این محفل، ما بناست به «نقد» و «تحلیل» فیلم سینمایی «رستاخیز» بپردازیم و البته تا حدی مروری داشته باشیم «فرهنگ» ی بر اهم مباحث پیرامونی این فیلم.
برای ورود به این بحث و از آنجا که ما دقیقاً با یک «فیلم» سینمایی به نام رستاخیز مواجه هستیم بایستی ابتدا نکته ای به شدت مهم و بنا بر ضیق مجال کوتاه، درباره این «واقعیت فیلم بودن» به عرض برسانیم.
ما با سینما روبروییم. و از این مواجهه گریز و گزیری نداریم. فیلم، با هر رویکرد و محور و موضوع و مضمون و تم و مختصاتی، به هر حال و بیش و پیش از هر چیز یک «فیلم» است و باید مبتنی بر همین ویژگی فیلم بودن و ماهیت و ذات و کارکردهایش مورد توجه قرار گیرد.
البته بحث در این وادی بسیار مفصل و گسترده و پردامنه است اما آنچه در اینجا بایستی بر اساس اولویتهای مفهومی مورد توجه قرار گیرد مهمترین مؤلفه ذات سینماست که «سرگرمی»، «فرم»، و «قصه» است.
سینما با همان وجوه سه گانه و تعاریف معروف و نسبتاً درست «هنرـ صنعت ـ رسانه» به جهت کارکرد و شاخص ارزیابی و تبدیل شدن به مؤلفه و مقوله ای صنعتی، اساساً مقولهای است برای سرگرمی. به عبارت دیگر یک فیلم اساساً و مبنائا برای سرگرمی است و همه کارکردهای دیگرش از پس سرگرمی میآید و نه بالعکس.
به عبارت دیگر «سینما» وقتی سینماست که مابه ازای بیرونیاش موفق به سرگرم کردن مخاطب بشود وگرنه اساساً موجودیت نخواهد یافت.
این نکته بسیار مهم است چرا که برای بسیاری از دوستان ما این اصل ذاتی و ماهوی سینما یعنی وجه «سرگرم» ی اساساً موضوعیتی ندارد چرا که آنها به دنبال بیان «حرفهای مهم» شان از منبر سینما هستند و بنابراین برایشان مهم نیست که اثرشان تا چه حد «سینما» باشد یا نباشد و به دنبالش، مخاطب داشته باشد یا نه و همین ریتم و روند، چیزهایی محیرالعقول و ناقض غرض را به دنبال میآورد که در جای خود قابل بررسی است.
مثلاً اینکه یک فیلم با بودجه عمومی و با صرف میلیاردها تومان ساخته میشود و بدون آنکه ذره ای از سرمایهاش را برگرداند، به بایگانی سپرده میشود و در حین رخ دادن این چرخه معیوب و سیکل باطل، فیلمساز به دنبال ساختن فیلم بعدیاش میرود!
اشتباه دوستان ما در تمام این سالها این بوده است که گمان میکردهاند این مسائل نکات مهمی نیستند و بلکه سرگرمی و فرم و قصه و این جور چیزها را مباحثی عبث و باطل و هدر دهنده وقت و کسر شأن و حتی مایه آبروریزی میدانستهاند! و البته نتیجه چنین رویکرد و فهمی، شده است همین سینمایی که در این سالها با آن روبرو بودهایم. یعنی یک نابودی و شکست مطلق و یک تباهی تمام عیار!
پس بنابر این ما با سینما مواجهیم؛ و بالتبع با سرگرمی و فرم و قصهغ با عناصر جذابیت بخش به تصویر، با درام و کارگردانی و فیلمنامه و بازی و دیالوگ و… .
نکته دوم این است که در بحث فیلم رستاخیز ما با تجربه ای در مسیر شدن روبروییم.
«رستاخیز» بی تردید در وهله اول یک گام مثبت و تحفه قابل ستایش است. از هزار جهت؛ یکی و مهمترینش اینکه در زمان و زمانهای که کمپانیهای آمریکایی و صهیونیستی با بودجه بیکرانه و ازلی و ابدیشان که با برند سازی و پروپاگاندای مرعوب کننده مردمان جهان در اقصی نقاط این دنیای کوچک «دهکده» وار به دست میآید، هر ساله دهها فیلم با موضوعات ضد دینی و ضد اسلامی و ضد ایران اسلامی میسازند و به این سو و آن سوی عالم گسیل میدارند، کسی پیدا شده که «مجاهدت هنری» را در عمل و نه فقط در ادعا و شعار، به ظهور و بروز رسانده و برای واقعه عاشورا «یک اثر سینمایی قابل دیدن» ساخته است.
مجبورم و کاش میتوانستم تک تک این واژهها را که عامدانه و بنا به دلایل زیادی انتخاب کردهام توضیح دهم ولی خلاصه و عصارهاش اینکه در فیلم رستاخیز فارغ از نکات و نقاط مثبت و منفی که بدان خواهیم پرداخت، اصل ماجرا که ورود یک فیلمساز به وادی ساخت آثار عاشورایی است آنهم با همه مشکلات و مشقات و مصائب عجیب و غریبی که آشنایان این عرصه از آن باخبرند، یک تصمیم انقلابی و جهادی است.
در زمانه ای که محصولات هالیوود و حتی سینمای اروپا که روزگاری علم مستقل بودن را برافراشته بود و خاصه در جریان موج نوی سینمای ایتالیا و فرانسه توانست به رویکردی مقابله جویانه با سیطره بلامنازع سینمای آمریکا نائل آید هم گاه در لابیرنت تولید و اکران و تبلیغ و چرخه مافیایی صنعت هنر هفتم، در غرقاب گفتمان مسلط امریکایی گم میشود، و در دورانی که حتی سینمای ام القرای جهان اسلام به فیلمهای دریوزه جشنوارههای غربی و شرقی و عشقهای خیانت پیشه و آپارتمانی منجر میشود و هیچ رنگ و بویی از این ملت و آرمانهای اسلامی و انقلابیاش ندارد، اینکه یک نفر با عزم شخصی و میل جهادی خویش وارد وادی کربلا شود و یک دهه از عمر خویش را در این مسیر، به ثمر رساند ـ و بگذریم که دستاوردش سمر شود ـ چه نامی میتوان بر آن نهاد؟
بنابر این «رستاخیز» تجربه ای است سترگ و شگرف، در مسیر شدن و در این مسیر چه بسا آزمون و خطاهایی که باید با محک نقد به سنجه انصاف و آگاهی گذاشت و با غربال اندیشه و فهم و درک، سره را از ناسرهاش بازشناخت.
نگارنده البته دستگاه نیت خوان ندارد ولی مختصات و ویژگیهای شرایط و آنچه دیگران میکنند و «مینمایند» برایش قابل فهم است و ترجیح میدهد به جای آنکه نیت خوانی کند و بگوید نیت این و آن چه بوده است و نبوده است – که جز بر خدای عالم هویدا نیست ـ بر این نکته تأکید کند که رستاخیز با درنظر گرفتن محیط سینمای ایران و جهان و دستاوردی که برای هنر هفتم ما به همراه داشته است، عمیقاً قابل درک، شدیداً قابل نقد و کاملاً نیازمند حمایت و هدایت است.
در عین حال، رستاخیز را میتوان با همین رویکرد یعنی از باب دفاع از یک تلاش مجاهدانه و اقدام انقلابی در عرصه سینمای ایران مورد نقد جدی قرار داد.
بجاست در این بخش از مجالمان، یادآوری کنیم که نقد که تیغ عقل است و دل اساساً از «خیرخواهی» برمی خیزد؛ با «تخریب» مماس و همسان است؛ مبنائا دافعه برانگیز و برخورنده است و بالاخره اینکه در نهایت لازمه حیات غیرنباتی و رو به پیشرفت است.
تکامل در نقد معنا میشود و در نقد ظهور مییابد و در نقد، جان میگیرد. بدون نقد، ما اساس مردگانی متحرکیم که برای بزدلی و مصلحت طلبی و عافیت گراییمان، مترادفهای موجه و منزهی برمی سازیم و به کار میبندیم.
با این حال، نقد نماد دوستی است و خیزخواهی و باید آن را پاس داشت.
اتفاقی که ابداً در جامعه ما رخ نمیدهد و نقد مماس و مترادف دشمنی گرفته شده و بر منتقد تیغ نابودی کشیده میشود؛ دلایلش هم مشخص است؛ عدم اعتماد به نفس، عدم حقانیت، خلأ اسبابی که بنابوده بزرگی نمایان در مدعیات ما را پوشش دهد و هزار و یک دلیل انسان شناختی و جامعه شناختی دیگر که… بماند.
در ادامه نوبت به بررسی اشکالات مختلف، متعدد و متنوع فیلم رستاخیز در حیطه سینما، مضمون، محتوا، فرم، تاریخ، اجرا و رویکردهای زیبایی شناختی میرسد که البته برشمردن و نقد تفصیلی هر یک به مجالی موسع نیازمند است و در اینجا به اجمال و اختصار عنوان خواهد شد.
از اشکالات و غلطهای تاریخی و تصویرگریهای بی مبنا و جعلیات تاریخی گرفته تا فرم ارائه وقایع و شخصیتهای تاریخی که در برخی مواقع از حقیقت آن واقعه و شخصیت به دور است و با روح وقایع و تشخص کاراکترهای واقعی این رخداد کمتر سنخیتی دارد.
در همین زمینه میتواند به برخی نقاط تاریک و مبهم و برخورنده و حتی تعجب برانگیز اشاره نمود که در نهایت به زیر سؤال بردن وقایعی که طی قرون متمادی برای شیعیان جزء اصلیترین مبانی اعتقادی و خاطرههای ارزشی و قلبی محسوب میشود منجر شده است.
مجموعه این اشکالات را میتوان در حیطه تاریخ، شخصیت پردازی، فرم اجرایی و تخیلات فیلمساز که سایه غلیظی بر متن تاریخ انداخته است برشمرد و از آن جمله به مواردی نظیر آفریدن شخصیت پررنگ و محوری بکیر ابن حر، محوریت یافتن داستان جعلی زنگوله و حکایت عشقی این شخصیت برای ایجاد و امتداد بستر دراماتیک فیلم، عدم رعایت فاصله شرعی میان امام و مأموم در نماز جماعت ظهر عاشورا، چگونگی تصویرگری حضرت عباس (ع) و البته نوع انتخاب شخصیتی که بنابوده به ایفاگری این نقش خطیر و حساس بپردازد، تصویرگری غلط و نادرست حضرت علی اکبر (ع)، قاسم (ع) و دیگران، تحریف واقعه مهم و حساسی چون شهادت حضرت علی اصغر (ع) و حذف شخصیت حرمله و تیراندازی دسته جمعی به سوی ایشان، برگشتن خون پاشیده شده ایشان به زمین و ریختن روی ثم ستوران، تصویر ابتر و نارسا و دفرمه حضرت زینب (س) که از آن همه عظمت و شکوه و بزرگی و منزلت اسطورهای، تنها جمله ملهم از ضعف و ناله و عجز بر جای میماند!
با این همه باید گفت ان چه بیش و پیش از هر چیز به عنوان جدیترین و اصلیترین اشکال متنی و محتوایی و بصری و هنری فیلم رستاخیز قابل اشاره است خالی بودن آن از چیزی است که نگارنده بران تعبیر «حس شیعی» را میپسندد.
فیلم به طرز غریب و عجیبی خالی از حس شیعی است که برای هر یک از آحاد جهان تشیع کاملاً ملموس و در دسترس است.
نوع نگاه، احساس، علقه و عاطفه ای که ما نسبت به حضرت اباعبدالله (ع) به عنوان نماد مظلومیت و حقانیت و شهادت طلبی و شهود و شعور دینی داریم در این فیلم به فقدانی غم انگیز و حسرت خیز منجر شده است.
اما دلیل این نتیجه و دستاورد غیر قابل دفاع چیست؟
پیش از این اشاره نمودم که نگارنده اساساً حس و قدرت نیت خوانی ندارد و بنابراین تنها به عینیات ارجاع میدهد و در این برهه از بحث و این نکته در باب فقدان «حس شیعی» فیلم هم میتوان مثلاً به مواردی از این دست اشاره نمود:
رویکرد «هالیوودی ساز» ی که مدتهاست به خصوص در فیلمهای بیگ پروداکشن سینمای ما نفوذ و رسوخی خیره کننده و بدخیم یافته است.
در این رویکرد، «حس» در آخرین بخش توقعات و مهمات فیلمساز قرار میگیرد و «خیرگی» مخاطب که ملهم از «مرعوب» سازی او از طریق «ادوات و ابزارها» و خلق «لحظات با ابهت» الزاماً «تکنیک» ی است در رأس کار قرار میگیرد.
رستاخیز این جهت اساساً یک فیلم تکنیکال است و به خصوص در گستره بیگ پروداکشن بودنش همه چیز را در همان مختصات و با همان نگاه نرم افزارانه تولید کرده است.
توضیح بیشتر اینکه در سینمای جهان، بیگ پروداکشن نه یک المان و عینیت برساخته ذهن، بلکه صرفاً ناشی از «الزامات قصه» و «نیازهای روایت» فیلم است ولی در ایران و به جهت فهم غلط و ابتر و منحرف دوستان ما، بیگ پروداکشن تبدیل به یک «مزیت» و مایه فخر فروشی شده است! بیگ پروداکشن مزیت است؟! یعنی چه؟!
فیلم بر اساس مختصات داستانی و گونه شناسی و نظریه مؤلف، میتواند در هر یک از عناصر ابزاری و تکنیکیاش، کوچک، متوسط یا بزرگ باشد؛ این چه تصوری غلطی است که ما گمان کنیم «بیگ پروداکشن» بودن اصل و مایه فخر است؟
خب؛ دوستان حواسشان نبوده که همین پروداکشن عظیم و فاخر – فاخر؟! – با یک عیب و ایراد جزئی در فیلمنامه و نرم افزار کار میتواند رسماً نابود شود و به نقیض خودش مبدل!
در نهایت باید گفت «رستاخیز» بیشتر مدیون و مرهون تیم حرفه ای هالیوودی و عناصر جهانی سازندهاش در حوزه سخت افزار سینمایی بوده است و به نظر میرسد همه چیز قربانی این پروداکشن و گروه حرفه ای شده است؛ از آهنگساز و فیلمبردار اسکارگرفته اش گرفته تا طراحی صحنهها و اجرای خیره کننده لحظات باشکوه.
دیگر بگذریم از برخی مابه ازاهای خارجی و به روز که برای کلیدواژههای شبه سیاسی فیلم با تشوه و تشویش قابل توجهی، در هم آمیخته و به مخاطب تحویل میشود؛ از رنگ «سبز» پرچمهای سپاه امام حسین (ع) گرفته تا تکرار عامدانه و جالب توجه کلیدواژه «فتنه» در باره سپاه حضرت اباعبدالله (ع) و…!
اما گذشته از آن پروپاگاندای محیر العقولی که اشاره کردیم در سینمای ایران و در هر دو طیف به ظاهر متنافی و به باطن مکمل همدیگر، از آنسوی روشنفکری تا اینسوی «ارزش»ی بودن اصطلاحی وجود دارد و دستاوردش تنها ظلم به سینما و مخاطب هنر هفتم اصیل و استاندراد است باید گفت وظیفه اصلی و جدی بر دوش متولیان امر دین و بزرگان آیین، علما و نخبگان حوزوی ماست.
سخن در این نکته بسیار است اما آنچه ضروری مینماید این که آنچه در این حیطه اساسی و سرنوشت ساز است رسیدن به یک جمع بندی نخبگانی و علمی در خصوص گرههایی است که در نقاط حساس و حیاتی کار هنری در وادی بزرگان دین و به خصوص وضعیت توأمانی که از تلاقی مختصات هنری و دراماتیک با شؤونات دینی و موانع شرعی و الزامات مذهبی به وجود میآید.
اینکه به یک دستاورد اندیشهگی و دینی برسیم که در باب تصویر گری زندگی و سیره معصومین و تالی تلوهای آن بزرگان در وجه دراماتیک و نیز مقولات دیگری همچون تصویرگری چهره این بزرگان چه راه چاره ای در مسیر بی بن بست دین اسلام و مکتب اجتهادی تشیع وجود دارد؟
آیا براستی این گنجینه غنی و سرشار و اصیل از پتانسیل دراماتیک و جذاب داستانی در حوزه دین و بزرگانش باید به دلیل این گرههای لاینحل باقی مانده که باعث حذر هنرمندان از ورود به این عرصه میشود، دست نخورده به بایگانی سپرده شود؟
چه کسی را یارای تحمل و پاسخگویی این ظلم بزرگ و فقدان عظیم در این عرصه نورانی و ربانی است؟ آنهم در زمان و زمانهای که هنر مظلوم سینما در چنبره فرزندان شیطان گرفتار آمده و به جای آنکه گره ای از کار فرومانده بشر مستأصل امروز در جهت باروری معرفت و معنویت بگشاید دستاویزی شده است بریا فروغلتیدن انسان در مرداب پوچ گرایی و سکس و خشونت.
- پینوشتها:
-«حسین؛ آنکه گفت نه» عنوان اصلی و نام نسخه انگلیسی فیلم رستاخیز است.
-در حوزه سینما تعریف یگانهای از میزانسن در دسترس نیست، ولی در مجموع آن چیزی است که جهان بصری فیلم و فضای کلی آن را شکل میدهد؛ پس صدا، موسیقی، روایت (قصه، فیلمنامه) و تدوین (مونتاژ) جزو میزانسن محسوب نمیشود. عناصر میزانسن سینمایی عبارتاند از طراحی صحنه، نور، لباس، آرایش بازیگران، دکور، ترکیببندی قاب تصویر، حرکت و فضا که تصمیم گیری در مورد همه آنها به عهده کارگردان (فیلمساز) است.
-تبلیغات سیاسی یا پروپاگاندا شکلی از ارتباط است که با ترغیب یا اقناع متفاوت است، زیرا هدفش این است تا به پاسخی دست یابد که قصد مبلغ را تداوم بخشد. اقناع یا ترغیب، به مثابه یک فعال کننده دوسویه عمل میکند و هدفش آن است که به نیازهای ترغیب کننده و ترغیب شونده پاسخ دهد. یک مدل تبلیغ (پروپاگاند) نشانگر آن است که چگونه میتوان عناصر اطلاع رسانی و ارتباط اقناعی را در تبلیغات با یکدیگر تلفیق کرد. تبلیغات سیاسی ممکن است افکار عمومی و رفتار افراد را تحت تأثیر قرار دهد و آنها را دگرگون سازد.
-برای مطالعه دقیق تر و بیشتر در این خصوص مراجعه کنید به کتاب «خورشید در قاب» تحقیق و نوشته رحمت الله امیدوار که نشر سوره مهر به چاپ رسانده است.
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰