کد خبر : 5819
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ - ۹:۰۰
-

مسؤولی پاک، عالمی برجسته و مبارزی وارسته/۱۲ توصیه مدرس به مسوولان

مسؤولی پاک، عالمی برجسته و مبارزی وارسته/۱۲ توصیه مدرس به مسوولان
یکی از بهترین الگوهایی که می‌تواند نمایندگان مجلس را در این راستا کمک کند، شهید بزرگی است که تصویرش در پیشانی مجلس قرار دارد. شهید مدرس باید الگوی نمایندگان قرار گیرد تا خروجی کارنامه مجلس یازدهم همچون مجلس قبل نباشد که یک سوم آن توسط نظارت قانونی شورای نگهبان و نزدیک به دو سوم آنها توسط مردم از گردونه خارج شدند.؛

به گزارش بوشهرنیوز- امروز سالروز شهادت آیت‌الله سید حسن مدرس است، شهیدی که پاکی و صلابت او ورد زبان همگان می‌باشد و خود را برای کشور فدا کرد.

یکی از بهترین الگوهایی که می‌تواند نمایندگان مجلس را در این راستا کمک کند، شهید بزرگی است که تصویرش در پیشانی مجلس قرار دارد. شهید مدرس باید الگوی نمایندگان قرار گیرد تا خروجی کارنامه مجلس یازدهم همچون مجلس قبل نباشد که یک سوم آن توسط نظارت قانونی شورای نگهبان و نزدیک به دو سوم آنها توسط مردم از گردونه خارج شدند.

در این متن عنوان می‌کنیم که شهید مدرس بهترین الگو برای مسوولان به ویژه نمایندگان مجلس است و با ذکر و نقل چند خاطر از او، توصیه‌ها و سرمشق‌ها را به بهارستان نشین‌ها گوشزد میکنیم.

جیبتان ته داشته باشد!

یک روز در مجلس شورا رضاخان میرپنج با شوخی و مزاح دست روی جیب مرحوم مدرس گذاشت و گفت: آقا عجب جیب بزرگی دارید. مدرس در حالی که متبسم بود، گفت: درست است که جیب من بزرگ است، ولی ته دارد. این جیب شماست که ته ندارد.

بازیچه سرمایه داران نشوید

فرزند یکی از بازرگانان که در بازار از مدرس حمایت می‌کرد، به نزد مدرس رفت و او را به ناهار دعوت کرد. آقا هر نوبت به بهانه‌ای می‌خواست این دعوت را قبول نکند تا سرانجام با اصرار زیاد قبول کرد. روز مقرّر بازرگان پسرش را فرستاد تا مدرس را به خانه بیاورد و طوری تظاهر نماید که اهل محل بدانند مدرس برای نهار به خانه آنها می‌آید. نزدیک خانه که رسیدند، مدرس ایستاد و گفت: تو برو من خودم می‌آیم. پسر گفت: پدرم دستور داده که در خدمت شما باشم. آقا جواب داد: بیجا گفته است. پدرت می‌خواهد یک ناهار به من بدهد و تو را همراه من کرده است تا به اهل محله بگوید: من آن چنان کسی هستم که مدرس به خانه من می‌آید و بعد چه می‌دانم که از این دعوت و به خانه خود کشیدن من چه منظوری دارد. پسر بازرگان به ناچار رفت و داستان را برای پدر گفت. بازرگان گفت: عجب سید زرنگی است، فکر اشخاص را می خواند.

دنبال حقوق نجومی و رانت نباشید

یک بار یکی از نمایندگان مجلس به شهید مدرس گفت: حقوق هر نماینده صد تومان است که برای اداره زندگی بسیار کم است. ترتیبی دهید مجلس این مبلغ را به دویست تومان افزایش دهد. شهید مدرس جواب داد: روزی که شما انتخاب شدید، مشخص بود که حقوق‌تان صد تومان است و با رضایت وکالت را انتخاب کردید. اگر حالا ناراضی هستید، باید استعفا دهید و اعلام کنید ما با حقوق دویست تومان نمایندگی را قبول می‌کنیم. اگر مردم باز به شما رأی دادند، حق دارید دویست تومان بگیرید.

استقلال‌تان را از دست ندهید

نقل شده از مدرس پرسیدند: امین التجار بوشهری می‌خواهد مبلغ هنگفتی پول به شما بدهد ولی از گرفتن آن امتناع می‌کنید! دلیل چیست، چرا این پول را قبول نمی‌کنید؟ مدرس در پاسخ گفت: دو ریال بدهد ولی توقعی نداشته باشد، قبول می‌کنم. ولی اینها در این بخشش‌هایی که می‌کنند نظر دارند و می‌خواهند در موقع مقتضی از آن استفاده کنند.

از تولید ملی استفاده کنید

وقتی از شهید مدرس ایراد می‌‌گرفتند که چرا عبای کرباسی (جنس زخیم و خشن) می‌پوشید و عبای بهتری استفاده نمی‌کنید، پاسخ داد: هر زمانی که یک ایرانی عبای بهتری درست کرد، من از همان عبا استفاده می‌کنم. شهید مدرس در مجلس پیشنهاد داد تا همه کارکنان دولت از پارچه و لباس ایرانی استفاده کنند. حتی در زندان از کسی درخواست کرد تا لباسی از جنس کرباس برایش تهیه کند.

در برابر امضای قراردادهای ننگین سکوت نکنید

نصرت‌الدوله وزیر دارایی رضا قلدر که قرارداد استعماری و ننگین ۱۹۱۹م را امضا کرده بود، به دلیل انفجار لوله تفنگ دستش مجروح شده و تا آخر عمر دچار رعشه بود. روزى در راهرو مجلس به مدرس برخورد، آقا انگشتان او را در میان انگشتان دست چپ خود گرفت و چنان فشار داد که فریاد نصرت‌الدوله بلند شد. وقتى مدرس چنین وضعى را دید به او گفت شاهزاده دست راست تو با خوردن چند ساچمه تفنگ در هنگام شکار چنین ضعیف و فرسوده شده، در حالى که دست چپ من با خوردن سه تیر تفنگ (در جریان ترور) باز هم قوى و محکم است مى‌دانى چرا؟ نصرت‌الدوله پاسخ داد: نمى‌دانم. مدرس به او گفت: براى این که با این دست قرارداد وثوق الدوله را امضاکردى و لاجرم از کار افتاد و رعشه گرفت.

از پول کثیف استفاده نکنید

سفیر انگلستان برای مدرس چکی فرستاد به این امید که شاید او خود را به پول بفروشد! مدرس پرسید این چیست؟ آورنده چک گفت: این چک است، به بانک داده و پول می‌گیرند. مدرس خنده‌ای کرد و گفت: به سفیرتان بگویید که من فقط سکه طلا قبول می‌کنم، آن هم به شرطی که روی شتر بار کنند و در روز روشن برایم بیاورند. وقتی سفیر از جواب مدرس اطلاع یافت گفت: او‌ پول و سکه نمی‌خواهد بلکه می‌خواهد آبروی ما را در دنیا ببرد.

شجاعت برخورد با فاسدان را داشته باشید

روزی یکی از آشنایان مدرس یک دسته کاغذ آورده و گفت: جناب وزیر اینها را فرستانده‌اند که حضرت آقا مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایند. مدرس گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن کاغذهای مرغوب خودت را بیاور. فرزند مدرس بسته‌ای کاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته کاغذ وزیر را بردار و اینها را هم روی آن بگذار. سپس روی تکه کاغذ قند نوشت: جناب وزیر! کاغذ سفید فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این کاغذ که روی آن نوشته‌ام نیست.

با مردم در ارتباط باشید

روزى مدرس در مسیر مجلس به منزل به بقالى محل رفت تا ماست تهیه کند، بقال که مشغول کشیدن ماست بود‌، مدرس هم از مسائل سیاسى و احوالات مجلس می‌گفت و به نطق‌هایش در مجلس اشاره کرد. وکیل دیگرى که در کنارش بود، گفت: براى چه اینها را به بقال مى‌گویى؟ مدرس گفت: چون این موکلم است و باید بداند و حق آن است که مردم از مسائل سیاسى و اجتماعى و روابط کشور مطلع باشند.

به خاطر زد و بند با وزرا ساکت نشوید

سرلشکر خدایار از طرف رضا خان با مقداری پول نزد مدرس آمد و با احترام گفت: رضا شاه می‌گوید: خوب است شما به درس و بحث خود بپردازید و از دخالت در امور سیاسی خودداری کنید. رضا شاه میل دارد به هر طریق که بپسندید با شما روابط حسنه داشته باشد و همه اوامر شما را در امور مملکتی اطاعت خواهد کرد. ضمنا مبلغ یکصد هزار تومان برای شما فرستاده تا در هر راهی که صلاح می‌دانید به مصرف رسانید. مدرس چند لحظه‌ای به آن پول نگاه کرد. سپس فرمود:به رضا خان بگویید که من وظیفه شرعی دارم که در امور مسلمین دخالت کنم. اسم آن را سیاست بگذارید یا چیز دیگر، فرق نمی‌کند. در اسلام دین و سیاست با هم است و جدا نیستند. اسلام، مسیحیت نیست که فقط جنبه تشریفاتی، آن هم هفته‌ای یک روز در کلیسا داشته باشد. این پول‌ها را هم ببر که اگر اینجا بماند تمامی آن به مصرف نابودی رضاخان خواهد رسید.

سطح زندگی‌تان مثل عامه مردم باشد

دختر مدرّس گرفتار بیماری حصبه شدید شد. پزشک معالج او به آقا گفت: اجازه بدهید در شمیران محلی تهیه کنیم و فرزند شما را به آن جا منتقل کنیم که معالجات مؤثر افتد. مدرّس گفت: همه فرزندان این مملکت فرزندان من هستند. نمی پسندم که فرزند من به ییلاق منتقل شود و دیگران در محیط گرم تهران و یا جاهای دیگر در شرایط سخت به سر ببرند، مگر این که برای همه آنها چنین شرایطی فراهم شود.

وابستگی نداشته باشید

وقتی نماینده شد، به هنگام اجاره منزل، همراهان مدرس به او گفتند: اتاق ۳۵ ریالی راحت تر است، چرا آن را نمی‌گیرید، فرق معامله پنج ریال بیشتر نیست ولی این یکی رفاه و آسایش شما را بهتر تأمین می‌کند. مدرس پاسخ داد: چیزی که استقلال، عقیده و اراده را مورد تهدید قرار می دهد نیاز است، من نمی‌خواهم به کسی احتیاج پیدا کنم، من به اندازه دارایی خود و درحد توان خویش باید اتاق اجاره کنم، می‌خواهم محتاج مردم نباشم. احتیاج به پول، نوکری می آورد، من می خواهم زبانم برای بیان حقایق و دفاع از مردم محروم و مظلوم، آزاد باشد.

انتهای پیام/

برچسب ها : ، ، ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین اخبار

ایران و جهان